مهدیمهدی، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات خانوادگی ما

هفته 14

1392/12/17 11:20
نویسنده : مامانی
111 بازدید
اشتراک گذاری

دخملکم امروز وارد ماه 4 زندگی جنینی ت شدی.تولد 4 ماهگیت مبارک.هوراخوب مقاومت کردی عزیزمماچ جمعه خونه عمه دعوتیم.بابایی بلیط واسه سفر عیدمون گرفته.منتظر جواب آزمایش غربالگری هستم تا با سونو بریم پیش دکی ببینم اجازه سفر بهمون میده یا نهاسترس آخه عید اگه اینجا بمونم به تو خیلی فشار میاد.اما خونه مامان زهرا بت خوش بیشتر میگذره ایشالا.

عزیزکم .مهمونی از بینی مون در اومد فرشته از بس درد کشیدم شنبه و یکشنبه مردم مامانی.چون زیاد خونه عمه نشستم لگنم خیلی اذیتم کرد.

دوشنبه شب یعنی 12/12 یه چیزی تو دلم تکون میخورد.فرداش هم بابا بات داشت حرف میزد.هی میگفت فاطمه زهرا بابا تکون بخور یه کم بیا بالا تا مامان کمتر درد بکشه زیر دستش لولیدی.الهی قربون دونه دونه سلولهات بشم من.

سه شنبه از مدرسه داداشی زنگ زدن که حالش بده.بابایی رفت آوردش خونه.دکتر هم رفتن.حالت تهوع و تب داشت.میگفت سرم داره میترکه.صبح هم که میخواست بره عصبانی بود.بش گفتم مامان چته.بم بگو.ولی مظلومم هیچی نگفت.بیشتر سه شنبه رو مهدی جون خوابید.صبح چهارشنبه هم چون مجری صبحگاه بود ساعت 5 بیدار شدو کاراش رو زود کرد.با بابایی دوباره تمرین کردن و ساعت 7 هم رفتن مدرسه.بابا بعد زنگ زد گفت ترکونده و مدیر هم ازشون تعریف کرده.واقعا معلم زحمتکش و فعال و خوبی داره.من که خیلی دعاش میکنم.

داداشی خیلی تب داره.مامانی هم که همش درد داره و خوابیده.بنده خدا بابا سعید خیلی زحمت میکشه.هم کار بیرون رو داره هم خونه داری میکنه هم مریض داری.روز پرستار کلی بش تبریک گفتم .اونم میگفت خانم خونه داری شدهخنده این 2 ماه که مامان خوابیده ،به غیر از 3 هفته ای که مامانی زهرا اینجا بود ،یه چند روزی هم خاله های مامان اومدن خونمون کمکمون غذا پختن،یه چندروزی هم غذا از رستوران گرفتیم ،بقیه روزها رو بابایی غذا پخته برامون،ظرف شسته،جارو کرده،درکل بهترین بابای دنیا رو تو و مهدی دارید،منم بهترین شوهر دنیا رو دارم.بغل

یه چند روزی خیلی دلم گرفته بود،از بعضی ها ناراحت شدمدل شکسته.آخه ماآدمها خودمونو تو سختیها به دیگران نشون میدیم.واقعا چطور میشینن و نگاه میکنن که دیگران دارن سختی میکشن و اونا هیچ کمکی نمیکننمتفکر.البته منم اهل کمک گرفتن از دیگران نیستم.امیدوارم هیچ وقت مشکلی پیش نیاد که کسی بخواد کمکم کنه.ایشالا همیشه همه سالم باشن و محتاج کمک دیگران نباشن.اما یه روزی هم بقیه به کمک ما احتیاج دارن.امیدوارم تو اون موقع من مثل حالای اونا رفتار نکنممژه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)